دخترکان دوردست ..

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

دخترکان دوردست ..


مشت مشت واژه های بی ایمان رسالت ِ کلمه ها را صلیب می کشند ،

جمله ها را مسیح میکنند و دیگر هیچ پیامبری غیر از عشق را مومن نخواهند بود ..

ترانه ها را از خمیازه های باران به آن سوی خواب ِ انار می برند

و در گوش ِ همین حوالی آرام زمزمه می کنند ،

دوباره حرف های بیات شده توی گلو می ماند ،

می خشکد و برای سال های دور می شود بغض ، تا دست کم خواب هفت گندم ببیند !

حتی در هشت گوشه های دور توتون ها جا می مانند لای کاغذ های اصل ،

یا دود می شوند توی ِ پیپ های گران قیمت ..

و گروه گروه  دخترکان شالیزار های درد بار دیگر در عمق مردمک چشمانِ اصالت ذوب می شوند ،

کلمه ها شریعت ِ لب خند های ِ کمرنگشان را به دوش می کشند ،

و بار دیگر جهان خسته ی بال ِ کبوتر ها خواهد شد ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |